نتایج جستجو برای عبارت :

بشوره ببره

خیره که به چشات میشم انگار از عمر پاییز میلیون ها سال گذشته، ریشه دوونده، عمق گرفته...برگ ریزون چشات یه حالیه، دلم میخواد بشینم رو به این برگ ریزون خیره شم، یه لیوان چای بخورم بعد بگی میشه دوتا قطره هم بریزی تو چشام فک کنم یه چیزی رفته ، بشوره، ببره... منم غرق شم تو هم دو قطره، بشوره، ببره...
 
خواهان پیشنهادهاتون برای شستن غم بزرگ نتیجه کنکور ارشد که فردا اعلام میشه هستم
یه چی بگید موقتی بشوره ببره تا المپیادم رو بدم بعدش ببینم چیکار کنم با این ننگ بزرگ:/
پ.ن۱:البته ممکنه فردا شب بیام پست تقدیر و تشکر و شادمانی بذارم اما احتمالش حسم میگه کمه متاسفانه
اما عجالتا همین جا از همه‌ی کسانی که پیگیر بودن، همه کسانی که تذکر دادن بشین درست رو بخون و همه کسانی که دعا کردن تشکر و بینهایت سپاس گزارم
الان اونجایی تو زندگیم ایستادم که کلی اتفاقا افتاد کلی استرس و غم و گریه دیدم. کلی زندگی باهام هیچ جوره راه نیومد... حالا دیگه انتظار دارم از اینجا به بعد یه مدت اتفاقای خوب بیفته که بشوره ببره. 
باش باهام. باش باهام که بدونم هنوزم هوامو داری...
چشمام بالاخره همراه با اسمون بارونی رشت بارید...
خیلی وقت بود توی گلوم یه بغض سنگین گیر کرده بود 
نمی ترکید و هی بزرگتر میشد و به قلبم فشار میاورد ...
ترکید...بالاخره ترکید...
دوست ندارم اشکم بند بیاد...
دوست دارم همین طور ادامه پیدا کنه تا همه چی رو بشوره ببره.
...
+وقتی دلم میگیره صدای گیتارم خیلی دلنواز میشه برام...
بعد از چهل و پنج دقیقه دوییدن،اگه گفتین چی میچسبه؟!
بعلههههه! یک دوش آب سرد که قشششنگ خستگیو بشوره ببره!
خنده!
+من هروقت بخوام خودمو تنبیه کنم،هر 30ثانیه یه بار،آب جوش باز میکنم،بعد 30ثانیه بعدی آب سرده سرد!
کم کم اثرش داره روم از بین میره!پیشنهادی؟!چیزی ندارین برا تنبیه خودمون؟خنده!
سلام دوستان بیانی حالتون چطوره؟
خب اول از همه بگم که اومدم پرحرفی کنم بعد مدت ها:) و این پست محتوای خاصی نداره و تنها شاید یه لبخندی رو به لب هاتون بیاره، آخه پست قبل یکم محتوای غم داخلش بود و شاید اینجوری بشوره ببره:)
ادامه مطلب
امشب ازون شباست
که دل آدم خیلی میگیره و راهی نداره وا بشه :|
کاش دل گرفتگی هم نماز آیات داشت! 
و این نماز واجب بود بر عزیزان و اطرافیانت در واقع هر کسی که تورو میشناسه و از نزدیک دیدتت  :)
نماز رو  بخونه و تو هر رکوع ش بهت یادآوری کنه که خدایی هست و ما هستیم در کنارت  پس دل گرفتن معنایی نداره 
نماز رو با سوره قدر به جای بیاره تا این گرفتگی دلتو بشوره و ببره 
البته نماز بهونه ست اصل ماجرا یه چیز دیگه ست...
اینکه یه کسی به یادت باشه و برای حال دلت دع
امشب ازون شباست
که دل آدم خیلی میگیره و راهی نداره وا بشه :|
کاش دل گرفتگی هم نماز آیات داشت! 
و این نماز واجب بود بر عزیزان و اطرافیانت در واقع هر کسی که تورو میشناسه و از نزدیک دیدتت  :)
نماز رو  بخونه و تو هر رکوع ش بهت یادآوری کنه که خدایی هست و ما هستیم در کنارت  پس دل گرفتن معنایی نداره 
نماز رو با سوره قدر به جای بیاره تا این گرفتگی دلتو بشوره و ببره 
البته نماز بهونه ست اصل ماجرا یه چیز دیگه ست...
اینکه یه کسی به یادت باشه و برای حال دلت دع
خیلی تو بهر(بحر؟) معنی آهنگها نمیرم. بجز یه استثنائاتی...
اینو توی یه وب شنیده بودم چند وقت پیش یادم هم نیس کجا. نمیدونمم چی میگه ولی بهر حال حسش خوب بود اون شب..
بشوره ببره...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">

حواسم پرت سوتیم شد یادم رفت بگماستاد موسیقیم گفت هوشت خیلی خوفه ^_^
جلسه قبل بهم سه تا کتاب گفت بخرم که دوتا شو گیر آوردم و یکیش رو نداشتن
امروز وقتی رفتم اون دو تا رو باهم باز کرد و از هردوش بهم مشق داد
گفت به بقیه فقط یه دونه رو درس میدم ولی چون تو زود یاد میگیری خوبم تمرین میکنی این کتاب سنگینه رو هم درست میدم :)
یکم پز بدیم سوتی مونو بشوره ببره بفهمین اونقدرام خنگولک نیستم
ولی جدی یه سوال
چرا من هرجا کلاس ملاس میرم کلی تعریف میکنن و میگن خوبی
ا
از باشگاه باهام تماس گرفتن که کلاس رقصمون کنسل شده:|یعنی به شخصه قصد کنسل کردن زندگی مدیر باشگاه رو داشتم!اخه لامصب انرژی منفی های منو عمت میخواد بشوره ببره؟!
اصلا یه گربه سیاه شومی در درون من وجود داره که وقتی پامو تو هر باشگاهی میذارم یا منحل میشه یا کلاسش کنسل میشه!این الان سومین باره!
مربیم بعدش زنگ زد و گفت رفته یه باشگاه دیگه و اگه میخوام برم بهش اطلاع بدم.اتفاقا روز و ساعت جدید این باشگاه بهم بیشتر میخوره !!!(خوش شانس کی بودی تو ؟!)
خدا رحم
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلایه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه.. حالم خوبه:))
* به یکی از چیزای کوچیکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچیکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچیک ا
از وقتی تصمیم گرفتم توی زندگیم تغییر ایجاد کنم تصمیم گرفتم هیچ غم و غصه ای رو توی زندگیم راه ندم.یکی از کارهایی که کردم این بود که رو آوردم به آهنگ هایی در سبک اینایی که سندی میخونه (خودمو تو گل میپلکونوم :)) ) و آهنگ های خارجی که اصلا نمیفهمم چی داره میخونه -_- (فکر کن منی که فقط شاهین گوش میدادم یهو برم سمت سندی :/ )
یه روز توی اینستا میچرخیدم آهنگ گلی آرش و مسیح رو دیدم.خوشم اومد دانلود کردم چند بار گوش دادم دیدم دارم حس میکنم یکی ولم کرده و یا دنبا
دیشب خیلی عصبی بودم. خیلی زیاد. همش احساس میکردم میخوام پریود بشم. ولی تقویم میگفت زوده. دیر خوابیدم و صبح پا شدم دوباره درس بخونم. وااااای که چقدر از شب امتحانی خوندن متنفرم. بعدش هم که سلام بر پریود.
رفتم امتحان دادم و اومدم. نمیدونم دلیلش یا وسواسه، یا بلد نبودن زیاد، یا بلد بودن! امتحانای این ترم رو خیلی مینویسم. دوشنبه استاد بهم گفت بسه دیگه همه رو نوشتی! امروزم برگه رو که دادم استاد یه لبخند عجیبی زد، نمیدونم نشونه خوبیه یا نه.
 
یه انیمه
تاثیرگزارترین بلاگر زندگیم: عالی 
محجوب ترین بلاگر زندگیم: رامین
خرترین بلاگر زندگیم: محسن
یه وبلاگ مفید: حدیث
یه وبلاگ خوب: هشت حرفی سابق
یه وبلاگ حرفه ای: پیمان
به رونق وبلاگ نویسی کمک کنیم. اگه دوسداشتین، یه لیست این مدلی بنویسید. ما پایین پست لینکتون میکنیم. 
پ.ن: به دلایلی لینک محسن رو نذاشتم. 
از وبلاگایی که به شدت قبل فعال نیستن ولی همچنان عزیزن: ویتا
++وبلاگای کمتر دیده شده رو بیشتر حمایت کنیم.
آهای اون دختر و پسری (یا زن و شوهری) که میاید تو قسمت عمومی مترو یه جوری دستاتون رو میگیرید دور همدیگه...نمیگید شاید ما اول صبحی در حالی که داریم به پوچی زندگی و تکراری بودنش فک میکنیم شاید یهو دلمون بخواد این حالات رو تجربه کنیم :(
یا دختر خانوم محترم اون چجور نگاهیه به اون آقا پسر میکنی؟! خیلی جلو خودمو گرفتم نیومدم پسره رو بزنم کنار و بگم که خانوم محترم اگه میشه یکمم به من اونطوری نگاه کن بلکم کمی از تلخی زندگی رو برام بشوره ببره !
-----------------------
فیلم خشکسالی و دروغ رو دیدم....
حالم رو بد کرد...یه بخشیش چون فیلم خوش ساختی نبود....یه بخشیش چون اون روی روابط ادما رو نشون میداد...وقتی اینقدر به هم نزدیک میشن که شروع میکنن به کنترل کردن هم و اصرار که بگو منو دوست داری و اصرار که من بهت شک دارم و نکنه منو نمیبینی و نکنه کهنه شدم و اهههههههه........ازون التماس و بی قراری های کابوس وار زنه و سرگردونی نقش مرد مقابلش...
بعد رفتم خندوانه ببینم که بشوره ببره....
از بازیگره پرسید چی کار کردی که بعد از ۲۰ سال ا
امروز نیاز خیلی خیلی شدید به برگردودن انرژی خودم داشتم! تصمیم گرفت برم باشگاه! مطمئن نبودم که بین این سرشلوغی ها بتونم ادامه بدم اما ریسکش رو پذیرفتم و رفتم برای یه ماه اسپورت گیم ثبت نام کردم! نیاز داشتم جایی باشم که هیچ کسی نشناسه من رو و جوابگوی هیچ سوالی نباشم! فقط و فقط برقصم و لذت ببرم!
به خاطر همین دور باشگاه کوچه مون رو خط کشیدم و برای اولین بار پام رو گذاشتم تو باشگاهی که پنج دقیقه با خونه فاصله داشت!
این هم بگم که پس لرزه های آنفلوانزا
زندگی کسالت بار شده - همونطور که در پست  یاران دبیرستانی عرض کرده بودم - از همین رو گفتم یه تحولی توی زندگیم ایجاد کنم و تصمیم گرفتم friends رو شروع کنم بلکه بشوره و ببره این روزا رو. به قول پوریا sitcom باید جزئی از زندگیت باشه نباید از زندگیت حذفش کنی...friends یا بهترین سریال زندگیته یا یکی از بهترین ها هست به طوری که میشه گفت بی همگان به سر شود بدون فرندز نمیشود! ولی خب دلیل اصلی برای دیدن فرندز اینه که تازگی سر هرچیزی استرس میگیرم و این نمیزاره مث آد
حالتی که قراره به جسممون آرامش بده
خستگی های روز رو بشوره  ببره
 
"خواب"
 
 
حالتی برای رفع دلتنگی
دیدنِ لحظه هایی که مطابق با واقع نیست اما کاش بود
 
جدیدا اما داره مثل شکنجه میشه
می خوابی و تصورت اینه که یکی از دوحالت بالا رخ میده
تصویرهایی رو می بینی که می خوای هیچوقت اتفاق نیفتن..
 
رفتی و یه نامه گذاشتی اما نه میتونم بخونمش نه هرچی می گردم پیدات می کنم
می پرم از خواب
.
سال ها گذشته..میبینمت که موهات سفید شده و تنهایی
می پرم از خواب
.
تلفن زنگ م
امشب ازون شباست
که دل آدم خیلی میگیره و راهی نداره وا بشه :|
کاش دل گرفتگی هم نماز آیات داشت! 
و این نماز واجب بود بر عزیزان و اطرافیانت در واقع هر کسی که تورو میشناسه و از نزدیک دیدتت  :)
نماز رو  بخونه و تو هر رکوع ش بهت یادآوری کنه که خدایی هست و ما هستیم در کنارت  پس دل گرفتن معنایی نداره 
نماز رو با سوره قدر به جای بیاره تا این گرفتگی دلتو بشوره و ببره 
البته نماز بهونه ست اصل ماجرا یه چیز دیگه ست...
اینکه یه کسی به یادت باشه و برای حال دلت دع
امشب ازون شباست
که دل آدم خیلی میگیره و راهی نداره وا بشه :|
کاش دل گرفتگی هم نماز آیات داشت! 
و این نماز واجب بود بر عزیزان و اطرافیانت در واقع هر کسی که تورو میشناسه و از نزدیک دیدتت  :)
نماز رو  بخونه و تو هر رکوع ش بهت یادآوری کنه که خدایی هست و ما هستیم در کنارت  پس دل گرفتن معنایی نداره 
نماز رو با سوره قدر به جای بیاره تا این گرفتگی دلتو بشوره و ببره 
البته نماز بهونه ست اصل ماجرا یه چیز دیگه ست...
اینکه یه کسی به یادت باشه و برای حال دلت دع
امـروز بعد از کلی کار دیشب یه خواب دلچسب و امروز یه نماز اول وقت پشتش بود :)) ! وقتی نماز اول وقت میخونم قطعا خودم رو بیشتر دوست میدارم:)) یه اعتماد به نفس خاصی پشتشه ! برای سلامتی مـردم دنیا دعا کردم فقط امیدوارم خدا حرفای منو شنیده باشه ...
فردا عیده واقعیتش هیجان هرسال رو ندارم ولی اینکه سفره عید رو بچینم توی بدترین شرایط بازم جزی از واجبات اول ساله از نظر من ! خیلیا گفتن بهم آخه تو چه حوصله ای داری ، عزیزم میخوام بهت بگم من کسی برام عزیزتــر از پ
باد سرد شدیدی میاد که سوز نداره . یه باد خنکِ زیبا که انگار قراره فردا بارون بیاد . رادیو یه آهنگ گذاشته که همهمه بچه ها نمیذاره بفهمم واقعا صدای داریوشه یا نه ولی زیبا بود ولی زود تموم شد و قطع یه یقین داریوش نبوده. بعد گوینده گفت حالا که الان  همه جا جشن و سروره یه آهنگ شاد میذاریم براتون ...پشت سریم داشت گزارش میداد که یه ساعت رفتم کتابخونه چیزایی که امروز بهمون گفتن رو یه دور خوندم میرم خوابگاه دوباره می خونمشون ، شاید خوب باشه . بیدل رو برمی
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">
چقدر این روزا منتظر شنیدن یه خبر خوب هستم.....دوس دارم یکی تو این بحبوحه، تو این وضعیت غیرقابل تحمل، تو این حال بد بیاد و بهم یه خبر خوب بده!
مهم نیست که اون خبر چی باشه! مهم اینه که بعد مدت ها کمی دلم آروم شه... لااقل میون سیل حوادث بد یچیزی باشه تا خنثی کنه.... کمی از اون تلخی هارو بشوره ببره
واقعا، شدیدا به شنیدن یه خبر خوب نیاز دارم......
دقت کردین چقدر افسردگی و غم و غصه تو جامعمون زیاد شده؟ هر طرف که سرتو میچرخونی یه بدبختی رو میبینی! همه از دم درگی
زندگی میگذرد...
برای ماهم میگذشت،صبحا خواب وشبها تا صبح پای گوشی!!!زندگی ایده عالی داشتم ولی یه چیزایی بدجور توچشم بود...به کارهام نمی رسیدم و وقتی بهم میگفتن کتاب بخون میگفتم وقتی نیست...یه شب تصمیم گرفتم روزها بیدارباشم برای همین مجبورشدم۲۴ساعت نخوابم تا خوابم تنظیم شه...خلاصه چرخید و چرخید تا اینکه همه چی به اولش برگشت...اما بازهم کتاب برام یه چیز بی معنی بود تا اینکه یک فرمایش از رهبرو دیدم
((حتی اگر کتاب رمان و قصه هم باشد خیلی بهتر است از تم
از سر صب که پاشدم دارم فقط آرایش میکنم
یعنی بی اغراق از ساعت دوازده تا به الان
یه کم آرایش میکنم
یه کم سلفی میندازم
یه کم میرقصم
و یه کم به زیباییام در آینه نگاه میکنم و میگم
فتبارک الله احسن الخالقین
اولش ضد آفتاب رنگیمو زدم. بعد که اومدم اتاقم گفتم خط چشم بکشم. بعد وسوسه شدم که رژ لب پلنگی بزنم با خط لب ببینم لبام گنده باشه چطور میشه. دیدم یه کم رژ گونه چاشنی کار کنم بد نیس. بعدش گفتم خب ریمل چه گناهی کرده مگه
اینجا بود که جای خالی سایه احساس شد.
لپ‌تاپ رو به زور از دستم گرفت که باهاش بازی کنه. تازه روشنش کرده بودم و روی دسکتاپ بود. چند ثانیه متفکرانه نگاه کرد...+ لادن اینجا کجاست؟- اینجا دانشگاهیه که آرزومه دانشجوش بشم.+ حالا نمیشه همینجا دانشگاه بری؟- دانشگاه اینجا خوب نیست.+ نمیشه نری؟- چرا نرم؟ :)+ خب من دلم برات تنگ میشه. :(...قبلا قبلنا هم به کرات گفته من عاشق لادنم و حسادت عنودان بدگهر رو هم تحریک کرده! حالا جالبه بدونید که من تنها کسی هستم که باهاش بازی نمیکنم و تازه هر وقت میاد خونه‌
فردا آخرین امتحانه 
نمیدونم چرا انقدر امتحانای من دیر تموم میشه همیشه؟ ولی به هرحال فردا که تموم شه خیلیا رو زخمی میکنم :)
برنامه ام اینجوریه که بعد امتحان مستقیییییم بیام خونه چهار پنج ساعت بخوابم، بعدشم که بیدار شدم میشینم فصل دو سریالی که تازه کشفش کردم(پیکی بلایندرز) کامل نگاه میکنم.خلاصه روزی یه فصل  نگاه میکنم و آخر هفته هم که فصل جدید استرنجر ثینگز و انتظاری که به سر میاد... بله شما دارید با کسی صحبت میکنید که نود درصد وقت بیکاریشو سری
اکثر اوقات کپی پیست بقیه ام دنبال اینم کسایی رو که شخصیتشونو حرفاشونو حتی اهنگایی که گوش میدنو و من دوست دارم تو خودم بوجود بیارم اولش خیلی حس خوبی دارم یه حسی مث حس شاخ بودن خاص بودن اما بعد چندساعت میبینم که نمیتونم ادامه بدم و اونی باشم که یکی دیگه هست .میدونی نمیدونم چجوری براتون بگم مثلا من از متن و حالات صابر ابر خوشم میاد وقتی از صابر ابر خوشم بیاد زندگیم واسه دوروز میشه صابر ابر کل روزو تو گوگل سرچ می کنم که چی اهنگی گوش میده چی میپوشه
اکثر اوقات کپی پیست بقیه ام دنبال اینم کسایی رو که شخصیتشونو حرفاشونو حتی اهنگایی که گوش میدنو و من دوست دارم تو خودم بوجود بیارم اولش خیلی حس خوبی دارم یه حسی مث حس شاخ بودن خاص بودن اما بعد چندساعت میبینم که نمیتونم ادامه بدم و اونی باشم که یکی دیگه هست .میدونی نمیدونم چجوری براتون بگم مثلا من از متن و حالات صابر ابر خوشم میاد وقتی از صابر ابر خوشم بیاد زندگیم واسه دوروز میشه صابر ابر کل روزو تو گوگل سرچ می کنم که چی اهنگی گوش میده چی میپوشه
دوباره خواب بعدازظهرم با کابوس زهرمار شد! تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه این موضوع رو با خودم حل کنم! ( هرچند که چشمم آب نمی خوره!اما حداقل تلاشم رو میکنم!!!!!
به خودم گفتم دختر سفت و سخت پای اعتقاد و انتخابت بمون ! تامام!
و دوم اینکه بلند شو و به "ش" پیام بده و حرف دلت رو بزن و راحت شو ! تامام!
بهش پیام زدم و گفتم:( دلم داره از نگفتن این میترکه ! من خوندم که اگه اوایل که بچه دار میشی گریه کنی؛ عصبانی شی،دلت بچه رو نخواد طبیعیه! حالت روحی و فیزیولوژی طبیع
با این که امروز حالم بهتر بود اما هیچ جوره دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت! من به شدت به انرژی مثبت و منفی اعتقاد دارم و متاسفانه انرژی های منفی این چند روز بیماری توی اتاقم گیر کرده بودن و نا خودآگاه خودم اجازه نمی دادم که بیرون برن!
یه ساعت پیش یه نگاه به خودم و اتاقم انداختم و حالم بهم خورد!چقدر عوض شدم! یه بسم الله گفتم و بلند شدم! تمام دستمال کاغذی ها و کاغذ پاره های کف اتاقم رو جمع کردم ! ملافه مو انداختم تو سبد لباسشویی و پتو هام رو تا کردم گذا
امروز صبح رفتم پیش استاد منو جلو آقای ملکی شست گذاشت هر چی تو دهنش بود بهم گفت :|
هی میگفت من اینقد مقاله اتو تصحیح کردم تاحالا than رو اونجا گذاشتم ؟!! 
بعد از ظهر نشسته بودم دیدم استاد اس ام اس داد گفت ساعت سه بیا اتاقم 
نگو استاد فک کرده بود صبح به اندازه کافی فوش نداده بهم گفته بود برم باز منو بشوره  دوباره یه دورم ساعت سه منو شست پهن کرد... فردا زنگ نزنه بگه بیا فوشت بدم صلوات 
+ یه زمانی زندگی ما هم اینجوری بود ولی الان رابطه مون بر اساس احترام
_آیا از عملکرد امروزت راضی بودی؟+بله. 
_چرا؟
+چون یاد گرفتم. 
_یاد گرفتی؟ چی یاد گرفتی؟
+سه چیز. یک: اتحاد مکعب. کمی خجالت‌آوره، اما تا قبل از امروز بلد نبودمش. تستاش رو هم زدم، خوب. و دو: پایه‌های آوایی همسان. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن. خیلی هم جذاب بود. سی تا تست هم ازش زدم، یه دونه غلط_طبق معمول بی‌دقتی_و یه دونه نزده_حاضرم قسم بخورم سوال غلط بود، سه تا از گزینه‌ها جواب می‌دادن_.
_و سومی؟
+آهان، سومی. کم‌اهمیت‌تر از بقیه بود احتمالا. یاد
چشم چشم دو ابرویه بینی کوچولولباش شبیه غنچهیه صورت تپّلو
نازه مثل عروسکصورت ماه کودکروی لثه اش می بینیدو مروارید کوچک
وقتی که دندونا روتو دهن نی نی دیدیک فکر خوب و تازهبه ذهن مامان رسید
باید باشه از حالامواظب دندونایادش نباید برهمراقبت از اونا
با اون دو تا دست ریزنی نی ناز و عزیزنمی تونه بشورهکه دندوناشو تمیز
باید مامان یا بابابعد خوردن غذاتمیز کنند خوب خوبدندونای نی نی را 
بین دو گزینه مرگ پای همین لپ تاب و مرگ توی حموم موندم
توی حموم به جای اینکه اب بیاد همه فکراتو بشوره ببره بیشتر تازشون میکنه.فکرای من مثل ماهیای دور از اب میمونن بیچاره گم شده دور از حیات و وقتی میرم حموم یهو اب پیداشون میکنه و اونارو در اغوش میگیره و من بیچاره باید ورجه وورجه های شادیشونو به جون بخرم.
اینهمه فکر کردن راجب اینده افتضاحه. از این دوران خوشم نمیاد. مثل بقیه دوستام نیستم. نوشتن ارومم نمیکنه چون همه چیز برای نوشتن به یادم نمیاد. انگ
روزهایی رو میگذرونم که دوست دارم بعد از تموم شدن اون روز وقتی پام از محیط دانشگاه میزارم بیرون برم یه جای خنک  اب و هواش مرطوب و خنک باشه. سبز باشه دیوار کاهگلی داشته باشه. نور خورشید نخوره بهم. یه لیوان شربت بیدمشک و خنک بریزم برای خودم.بوی باهار نازنج بیاد. یکی باشه که بشه باهاش از دغدغه های روزی که گذشت حرف زد. و اون به اندازه ی کافی بفهمه. و به مقدار مورد نیاز صحبت کنه. هی بوی باهار نارنج بیاد. هی هوا خنک و مرطوب باشه. هی من واسه ی خودم شربت بید
عجب! 
مرده شورتون رو ببره که دیروز بهم میگین با ببخشید و اینا 
اما زنگ نمیزنید
فکر کنم در نوع پاسخگویی مثبت من یه نکته ای هست که رعایت نمی کنم و یک لِمی وجود داره که من بلد نیستمش :(
که یهو کنسل میشه :| آخه ندیده و حتی زنگ نزده!
خانم هیوا و اقای نیمه گمشده خسته و مونده از یه جراحی ناموفق چند ساعتی بیرون میان.سکوت محض. ناراحتی و گشنگی و درد پا و گردن وجود جفتشون رو فرا گرفته. اسکراب خونی شون رو در میارن و توی سکوت نیمه شب بخش جراحی توی راهروی دراز راه می رن. دمپایی های پلاستیکی اتاق عملشون هم روی کاشی خیس بخش سرجری شلپ شلپ می کنه.دم آسانسور می رسن.آقای نیمه گمشده به خانم هیوا میگه پایین می بینمت. خانم هیوا میره رختکن و وقتی روی کاناپه ی وسط رختکن میشینه به عمق درد توی بدن
خلاصه‌ رمان : آلیا: در بیشتر روزهای زندگیم به این سوال بزرگ که پنهان شدن پدر و مادرم هست فکر می کنم.حتی چند وقتی است که قصد دارم برای پیدا کردن جواب همه ی سوال هایی که در سر دارم از این عمارت خارج شوم.خیلی دلم می خواهد به دنبال حقیقت زندگیم بروم، من باید برای رسیدن به این هدف رضایت و اجازه آقای خان را بدست بیاورم…در همین افکار بودم که یک دفعه خوردم به یک شخصی، داشتم می افتادم روی زمین که من را گرفت.آن شخص یک پسر بود و…قسمتی از متن رمان اسم من آل
چرا تو زندگی ما از این آدمایی که براشون مهم باشه دردمون چیه وجود نداره؟ یکی که دلگیر بودنمون رو بفهمه، و بین همه ی مشکلاتش وقت برامون داشته باشه که مرحمی به زخم دلمون باشه! چرا همه نمکن روی زخم های قلب مون؟؟
اینقد بی کسی رو آدم کجا ببره؟؟
سلام
من یک پسر 34 ساله هستم، از ازدواج متنفرم ولی از طرفی هم از تنهایی در آینده میترسم، فعلا تنها نیستم با پدر مادرم زندگی میکنم، ولی دارم فکر پیری هام رو میکنم، آدم وقتی پیر میشه اگر هم پولدار باشه بازم نیاز داره یکی رو کنارش داشته باشه، چون تنهایی خیلی سخته اونم تو سن بالا.
دلیل ازدواج نکردنم هم دلیل خاصی نداره چون در مورد جنس مخالف و روحیات و افکارشون شناخت کلی پیدا کردم دیگه از ازدواج زده شدم، به نظرتون یه پیرمرد تنها چطوری میتونه در آینده
نمیدونم چرا با وجود اینکه خیلی وقت دارم ولی فرصت نمیکنم به کارهام برسم و کنارشم به وبلاگم سر بزنم و چند خطی هم اینجا بنویسم.درسته که برگشتم سرکار،تمام وقت هم برگشتم؛ ولی باز هم وقت زیادی دارم که بتونم به این کارهای جانبی برسم.
اقا گویا ما کرونا رو شکست دادیم خداروشکر.ملت چنان رفتار میکنند که انگار نه انگار کرونایی اومده و رفته ! اکثرا ریلکسن،بی ماسک بی دستکش! ذرت مکزیکی و بستنى توپی میخرن از همین رو به رو با فراغ بال میخورن ! اصلا یه وضعیتی!
ا
چراغی روشن نمی‌کنم. امروز دهمین روزیه که خونه‌م، به جز اون ۱ ساعتی که جمعه رفتم یک جای خلوت نفس بکشم. من با این شرایط غریبه نیستم. می‌خونم که آدم‌ها از سختی توی خونه موندن نوشتن، از این‌که چقدر از سبک زندگی قبلی‌شون دور شدن. کسی نمی‌دونه که من ۶ ساله دارم اینطوری زندگی می‌کنم. بعضی وقت‌ها که حالم خوب نبود، ۱ هفته نمی‌رفتم دانشگاه و این ینی من یک هفته می‌موندم توی خونه، به جز یک شبی که مثلا می‌رفتیم مهمونی. دلم برای اون دختری که از توی خو
 
اول: روزهای سوگواری آقامون حسین(ع) هست. کسی که وقتی دید بعد از برادرش به صلح و شروط ایشون توجهی نکرده‌ن، دید که از اسلام یه ظرف خوشگل خیره‌کننده‌ی قرص‌ومحکم مونده که توش رو پر از پِهِن کرده‌ن، تاب نیاورد و قیام کرد! قیام نکرد که ظرف رو بشکونه، پاشد که پِهِنا رو بریزه دور، ظرفو بشوره، پاک کنه و توش دومرتبه گُل بریزه و حق. ولی همه می‌دونیم کار آقامون نیمه‌تموم و هبط‌شده و هدررفته می‌موند اگر...بله! اگر زینب و سجاد(ع) نبودن. زینب رو که می‌شن
متن آهنگ جاده از سامان جلیلیقلبا تورو میخوام تویی دنیام مثه قبلاقبلا تو هم میگفتی با منه قلبت الانا اصلامن دلم میخواد بزنیم به جادهبریم لب دریا با پای پیادهدلم میخواد بارون بشوره غمامونخیره شی به چشمام بدون اراده

ادامه مطلب
بآید پوست رو مرطوب نگهـدآرید می تونید صورتتون رو هر روز با آب سرد بشورید تآ منآفذ پوست بسته بشهچند تآ قرص آسپرین رآ با آب ترکیب و چند دقیقهـ روی صورت بذآرید تآ سلول هآی مرده صورت رو حذف و چربی یآ فرو رفتگی هآی پوست رو از بین ببره
کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .
میفهمی ؟ هیچ حضوری !
می دونی الان کجام ؟
تا گردن توی باتلاق زندگی .
یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .
حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .
نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .
تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...
قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .
من اون وری ام نه این وری ...
روح وحشی
+دچار افسردگی و غم نیستم .
من خود خود رن
هیچ جا نرفتم 
خواب آلود بودم اما نه در حدی که بشه خوابم ببره 
سه تا قرص خوردم اما بیدار موندم 
و فوقع ماوقع! 
الان ساعت یک هست پایان مراسم شب قدر! 
و من تمام مدت سر تو گوشی تو رختخواب بودم! 
این دو تا قرصها انگار قویتر از اون قبلیه هستن در اون موضوع خاص! احتمالا از فلوو باشه نه از کیو
کسی که تو رو دروغ گو خطاب کنه و الفاظ رکیک بکار ببره ظاهرا که نه حتما عاشق نیست و فقط دنبال سپری شدن روزگارشه. 
میگن تو محال ترین اتفاق ها یه هَست وجود داره ،دیشب فهمیدم که هست
قرار بود وبلاگ رو کامل کنم کلی متن نوشته بودم هرچند این وبلاگ حذف شه بهتره
تنها چیزی که حس میکنم بوی وایتکسه
مادر بنده همینجوریش وسواسه دیگه الان پدرمو در آورده نمیزاره پامو بزارم بیرون تازه بیرون بر چیز میز میاره همشونو با الکل ضد عفونی میکنه دیگه فقط مونده دل و روده مرغم با وایتکس بشوره
تازه نزدیک عیدم که هست دیگه بدتر خانواده ما هم که ماشاالله اصلا این چیزا واسشون مهم نیست عید دیدنی رو حتما میرن 
 
شما در چه حالین؟؟
متن آهنگ هوروش بند ادامه میدمت

بازم خاطره هامون اومد یادمچه قشنگ بود اون روزا باهممن تو یه گیتار و یه آهنگاون شب باد میزد لای اون موهاتکی تورو قد خودم میخواستکی تورو قد خودم میخواست ...از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببرهاز اون شبی که تو رفتی من چشام به دره آخه مگه چند تا دل تو سینه یه نفرهباز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت تو فکر خودم ادامه میدمتبازم میام به دیدنت ...بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم کی تورو با کسی
همیشه تشخیص تمارض آخرین تشخیص ممکن برای یک پزشک هست ...
دارم فکر میکنم که علاوه بر اینکه ما باید اون دنیا سر خطاهامون ، کوتاهی هامون جواب پس بدیم ، تک تک مریض هایی که به هر عنوانی آزارم دادن باااید جواب پس بدن ! 
حتی همین دختر ۱۳ ساله ای که از ترس خرابکاری و دعوای پدرش ، اومد و من و متخصص اطفال و جراح و سونوگرافیست و کلا یه بیمارستان رو به فنا داد با احمق بازیاش و دروغ هاش و دیوانه بازی هاش و دست آخر صبح خوشحال و خندان رفت ...
بزرگ بود ...
اونقدر بزرگ
راستش یه چیزی که چند روزه ذهنم رو درگیر کرده اینه!
این که تمام ما پشت کنکوری ها ( و کنکوری ها!) انتظار داریم زودتر ازین سد رد شیم و وارد فصل جدیدی از زندگی مون بشیم!
دقیقا مثل این می مونه که تو زمستون چشمامونو ببندیم و بشینیم یه گوشه زار بزنیم تا بهار بیاد! در صورتی که  باید با سرمای زمستون بسازیم و از زیبایی هاش هم لذت ببریم!بهار هم به موقع خودش می رسه! صد البته که زیبایی های زیادی داره اما اون هم بی دردسر نیست ها! لاقل واسه آدمایی مثل من که آلرژی
شب ها هم از فرط فکر و خیال های بیش از حدی که به ذهنم میاد نمی خوابم و هم از دست گرما.یکی از این آب پاش هایی که آب رو اسپری می کنن داشتم. از دیشب اون رو پرِ آب کردم و تا وقتی خوابم ببره، آب روی دست ها و مخصوصاً کف پاهام (که خیلی داغ میشه) اسپری می کنم.
باد پنکه بهش می خوره و خنک میشم.
بدم از گرما میاد. کی پاییز و سرما از راه می رسه؟
مری معتقده که من ناناحن و بی حوصله ام. ناناحن نه، ولی بی حوصله هستم. میخواست منو ببره بیرون :| بهش میگم ترجیح میدم از بی حوصلگی بمیرم اما دلیل مرگم کرونا نباشه :| ناموسا بیرون نه :|
+ بالاخره بعد مدتها ساعت یه ربع یه شیش پا شدم :)))) ولی باز از ۹ تا ۱۱:۳۰ خوابیدم و مری با قلقلک بیدارم کرد :( #نه_به_خشونت_علیه_پانداها :(
و خب ما هیچ وقت درست عمل نکردیمهیچ وقت هیچ وقت نفهمیدیم باید چی کار کنیم ؟ قاعده بازی چیه؟ رسما سپردیم امام‌زمان پیش ببرهایمانمون به جای محرک بودن، زمین گیرمون کرده...و این هر چی میگذره تو اخر الزمان خودش را بیشتر نشون میده... و خب فقط مثل همیشه باید بگیم به این ها رای بدیم که اونا رای نیارن...کاش اون دنیا خدا سوسکمون نکنه
 
 
ما میخواهیم زندگی کنیم، خدایا به دادمان برس... میخواهیم ببینیم، بشنویم، بخوابیم، بخوریم، بیدار شویم، با هم باشیم، برای هم باشیم، آدم باشیم... فکر کنیم، خیال کنیم، حس کنیم.. آخر چرا اینقدر تک‌یاخته داریم زندگی میکنیم؟ کجا قفل کرده‌ایم، چه چیزی در ما قفل کرده است که نه میتوانیم گذر کنیم نه مثل آدم بمانیم.. به خودت قسم آدم ابوالبشر با همه سادگی‌اش (از لحاظ زندگی میگویم) به ما شرف داشت... میخواهم بخوابم نمیشود، وقت بیداری میخواهم بیدار باشم خ
یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می شدی.مثل همه ی دیوونه ها...پیشونی ت رو می ذاشتی رو پیشونی م.چشمای مشکی ت می اومد جلوی چشمام... می گفتی حالا از دور منو ببین. بعد من چشمات رو نگاه می کردم.تو چشمات خودم رو می دیدم. یه بچه ی شَر بودم که میخ و چکش به دست،تو چشمات حرکت می کردم.می‌خواستم‌ برم تو قلبت اسمم رو حک کنم.مثل بچه ای که رو میز چوبی مدرسه ش اسمش رو با تیغ مداد تراش حک می کنه. که بگه ایها الناس اینجا برای منه. کسی نیاد جای من
راستش دیشب اصلا اصلا حالم خوب نبود....از نظر روحی شدیدا ضعیف شده بودم....و گریه و گریه...
مستر اچ زنگ زده بود و من گریه گریه حرف میزدم و اشکام میریخت... بعدم یهویی چون صدا قطع شد تصویر رو هم قطع کردم و مستر اچ طفلی فک کرده بود نمیخوام باهاش حرف بزنم و دیگه زنگ نزد....حالا من ناراحت!!!! من ناراحت!!!!دیگه امشب برگشتم میگم چرا دیشب زنگ نزدی نازمو بکشی؟!!! گفت: فک کردم نمیخوای باهام حرف بزنی.. چقدر گاهی بدجنس میشم باهاش آخه گناه اون چیه؟!!!!
دیشبی رفته بود دکتر
نمی دونم دعاها برای سطح خاصی از افراد هستن یا هر کسی می تونه از ظن خودش به این ادعیه ی بلند مضامین با کلاس دستی بزنه و بهره ای ببره...
حس می کنم شاید حداقل فهم بیان قلبی برخی، سطحی میخواد...
الهم ارزقنا...
من که خدایا نمی دونم چی بگم
فقط 
إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ
 
ما انت اهله...
یکی از نعمت های بهشت، هم صحبت های خوبه .. 
چقدر این نعمت، نعمت بزرگیه
طوری که می تونه کلییییی بهره وری ما رو توی زندگی بالا ببره .. و راه نفس و شیطون رو به دل و فکرمون ببنده ..
 
بهترین دوست هم، کسیه که ارتباط با اون برای تو ذکر باشه .. نه وقت گذرونی .. 
خدایا به شدت نیازمند هدایت و راهنمایی تو هستم، نشونه ای و نوری از طرف تو لازم دارم .. 
شب ها قبل خواب گل های گلدون رو آب میداد همزمان لالایی میخوند تا دلبر خوابش ببره :
 
لای لای نه مامی ژیانم
من وینه ی باخه وانم
به دل چاودیریت ده که م
بخه وه ده ردت له گیانم
هه ی لایه لایه لایههی لای لایی
کَسِم لای کَسِم لای
گیانم لای
گلم لای
هناسم لای
.
.
.
.
.
.
 
+کَسِم لای گیانم لای
باوانم لای 
 
 
 
شبکه بلوری فلز رو با ری ری جفتمون دوتایی همزمان گفتیم شبکه فلوری بلز :| 
و این بار برگهای مندلیف را ریزاندیم :)))
+ موطلایی خرسی رو که دیروز بهش کادو دادن خیلی گنده بوده نتونسته ببره بخونه، گذاشته تو کوچه ول کرده رفته :)))))))) و صحنه غم انگیزش میدونید چی بود؟ صبح که موطلایی رفت ببینه هست یا نه، دید خبری از خرس گامبالو نیست و فقط چندتا قلب رو زمین افتاده :))) 
آخرین روز سفرم تو رشت بود .
میدونستم اونروز قراره بارون بیاد چون شب قبلش هواشناسی رو چک کرده بودم
تصمیم گرفتم خونه بمونم که اگه بارون گرفت برم تو بالکن و بوش کنم و
صداش رو وقتی میخوره به برگ درختا بشنوم
خواب بودم که شروع به باریدن کرد، شدیدتر از چیزی که هواشناسی گفته بود!
با صداش چشام مثل برق زده ها باز شد
پریدم تو بالکن بلکه بوش آرومم کنه
به یه لیوان یزرگ چایی و سیگاری که دودش با بخار چای یکی میشد لش کردم تو بالکن
از این بالا آدمارو میدیدم که ه
یه پلی‌لیست Deep Sleep تو اسپاتیفای پلی کردم بلکه خوابم ببره. خوابم که نبرده (هنوز)؛ ولی الآن حس می‌کنم من آخرین انسان باقی‌مونده در جهانم که تو فضا بین یه عالمه ستاره معلقم و در حالی که منتظر مرگمم دارم به خاطره‌هام روی زمین و کارهایی که انجام دادم فکر می‌کنم.
بعدتر نویس: واقعا نمی‌دونم وقتی حداقل تا ۲ و ۳ خوابم نمی‌بره چرا هر شب از ۱۲ می‌رم تو تختم و سعی می‌کنم بخوابم.
سالهاست که با رنج و سختی زندگی کرده
طوری که خودش .. نمی دونم باور داره یا نه!!
کمرش دو تا شده
برای دیدنش رفته بودیم، بدون اینکه از ما بخواد که براش کاری انجام بدیم (حق بزرگیْ، به گردن ما داره )، می خواد کلی خودش به زحمت بندازه 
 
 
الان توی سی سی یو بستریه ..
خدایا حداقل آرامش رو به این مسافر قدیمی .. عطا کن، که این روزها خستگی راه رو از تن ببره ..
خسته بودم خیلی و نه تلگرام داشتم و نه اینستا و نه اون بود که خستگیم و در ببره پس اینستامو نصب کردم...اینم توجیه برای خودم؛(
چرا هیچکدوم از عشقایی که تو اینستا هست مثل رابطه ی من نیست؟ جدیدا مد شده که داستان آشناییشونو مینویسن پس چرا اشنایی ما اونقدر گه بود؟
یعنی اونا دروغ میگن؟ یا من بدم؟ یعنی عشقی هست که دنبالش باشیم یا همه دروغ میگن؟
بازم خاطره هامون اومد یادم
چه قشنگ بود اون روزا باهم
من، تو، یه گیتار و یه آهنگ …
اون شب باد میزد لای اون موهات
کی تورو قد خودم میخواست
کی تورو قد خودم میخواست …
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
آخه مگه چند تا دل تو سینه ی یه نفره
باز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت
تو فکر خودم ادامه میدمت
بازم میام به دیدنت …
بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم
کی تورو با کسی عوض کردم
تو نکن از ت
یه مسأله پیش اومده که بر دل من کوهیه... 
عقلم به جایی قد نمی ده
هرکی زبله توی دعا کردن دست به دعا برای ماهم بالا ببره، با شمایم آقایی که به ما گفتن شما نامه ی ماها رو میخونی و دعامونم می کنی...
با شمایی که قاعدتا اگر اینی که ما چشیدیم یه شمه از داستان عشق شورانگیز شما بوده باشه، حتما یه کاری خواهی کرد برای ماهای محتاج عنایتت...
نیاز دارم یکی به شدت غیرت او رو بگیره برام
محکم و مقتدرباشه...
خواهرم یکی از مدارس فرهنگ درس میخونه
راننده سرویس یکی از بچه ها می‌خواسته یکی از بچه ها رو ببره بلا سرش بیاره مامانش که شکایت کرده مسئول سرویسه به دانش آموزه گفته بوده اگه مشکلیه بگو مامانت اینا خودشون بیان دنبالت :||| اون راننده رو اخراج کردن ولی قشنگ بی مسئولیتی و بیشعوری موج مکزیکی میزنه ماشالا
پ.ن: رانندهه چهل سالش یوده ها مردک عوضی
دیروز صبح حاجی با ماشین اومد در انبار ، جلو انبار که یه درخت هست و سایه خوبی هم داره و زیر اون درخت ، یه ماشین پارک شده بود که حاجی ماشینش رو اونورتر پارک کرد و زیر سایه نبود !
خلاصه وقت نماز شد و تصمیم گرفتیم با آقا محمد و حاجی بریم مسجد ؛ حاجی از در انبار که اومد بیرون دید زیر درخت خالی شده و فرصت رو غنیمت شمرد برای این که ماشینش رو ببره زیر سایه .. برگشت داخل و سوئیچ ماشین رو آورد که ماشین رو ببره زیر سایه ی درخت ...
من و آقا محمد چون داشت اذون می گ
چهارشنبه هام خالیه،کلاس ندارمبالاخره در ترم 8 به این درجه رسیدم.
امروز بخاطر کارای ترمیم "ع" رفته بودم دانشکده که بتونم یه درس اختیاری که مدیر گروه و استادش نمیخواستن درسو به کسایی که تو انتظار درسن و گرایششون مربوط به اون درس نیست،بدن.که خب "ع"  هم قاعدتا جزو همین دسته بود.اولش کاملا در حالت پاس کاری بودم.استاد میگفت مدیر گروه،مدیر گروه میگفت استاد، اینجای داستان تصمیم گرفتم برم خیلی جدی و اساسی تلاشمو برای مذاکره و راضی کردن استاد بکنم.تو
بچه که بودم مامانم اجازه نمی‌داد هر فیلمی ببینم. از جمله فیلم‌هایی که هیچ وقت نشد ببینم سه‌گانهٔ «ارباب حلقه‌ها» بود. بعدم دیگه اون فیلم از دور خارج شد و منم ندیدمش تا همین یکی دو هفته پیش که به سرم زد بعد این همه سال دانلود کنم ببینم چیه.من همین طوریشم با هالیوود مشکلات اساسی دارم. به نظرم عمدهٔ تولیدات هالیوود نمی‌گم درکی از حقیقت (اون که به کلی پیش‌کش!) حتی درکی از واقعیت هم ندارن. یه کارخونهٔ تولید اوهام ابلهانه است. وهم «کامل بودن دنیا
 
منبع عکس 
 
 
این دومین باری هست که میام اینجا چیزی بنویسم بعد کلا یه چیز دیگه می نویسم.  البته دفعه قبلی پست نشد . ولی این بار پست می شه . اهنگ جدید آرمان گرشاسبی رو روی لپ تاپ نداشتم برای همین سرچ کردم تا دانلودش کنم و یه لحظه به ذهنم رسید اسم خودمم سرچ کنم . دوست داشتم بدونم جست و جو گر گوگل چی پیدا می کنه از من . حالا بگذریم چی پیدا کرد ولی برام جالب بود که آدم هایی رو با اسم خودم پیدا کنم .البته تو دوران دانشگاه و چند تا موسسه دیگه هم فامیلی خو
... شما هم شبا اینطوری میشید؟ 
بعضی شبا که دلیلش برام واضحه طوری که احساس شدیدی  عین نیاز و دلتنگی میاد سراغم!  دلتنگی نسبت به همونی که دلبسته اش هستم.  همش میاد به ذهنم.. چشمامو چه ببندم و چه باز باشند انگار توجهم دنبالشه که کجاست..و در چه حال میتونه باشه!
و این باعث میشه که ترغیب بشم مستقیم سراغشو بگیرم!    (تا بتونم به آرامشی نسبی برسم و خوابم ببره)
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
ا
گفت همسرم هروقت میاد خونه فقط یکی رو میخواد که کارهاشو انجام بده.
لباساشو بشوره،براش غذا درست کنه
پذیرایی کنه و ماساژش بده خستگی کار از تنش بیرون بره.
گفت همسرم میگه چون من خرجتو میدم تو باید تموم کارهای خونه رو انجام بدی.
کمر درد داشت و گفت دکتر بهش گفته نباید اینقدر بشور و بساب خونه انجام بده، دکتر گفته باید استراحت کنی.
 
وقتی از مطب برگشتن همسرش گفته بلندشو شام درست کن...!
میگفت تموم زندگیم شده وقف یه نفر! تموم شب و روزم باید تو خونه آدمی ک
گناه عقل رو زایل می کنه 
دوری از خدا عقل رو زایل می کنه
 
 
مواظب خودت باش اول، که پاک بشی
دوم، مواظب ارتباط با افراد دیگه باش، که آدما به اقتضای حال و باطنشون با تو رفتار می کنن .. یکی از چالش ها برای کسایی که می خوان در مسیر باشن، اونم مسیر قرب به خدا، اینه شناخت از دوست و دشمن داشته باشن .. و در ارتباطاتشون گمراه نشن .. و هر لحظه پناه ببره به خدا .. 
 
الهی چه پناهی بهتر از تو جستجو کنم .. بل الله مولئکم و هو خیرالناصرین
 
میخواستم برم ولی به یکی دو دلیل بیخیال شدم.یکیش ویستا بود و یکی دیگش شخصی.
 
 
 
 
 
الانم نگم دیگه خودتون بگید کی انه.
 
 
 
برای bts دعا کنید تو سه بخش نامزده ببره.بلینک هام برای بلک پینک دعا کنید.ادرس پیج پوران درخشندم میزارم برید فوشش بدید بیخیال bts شه.
                                                                                         پوران درخشنده.
 
 
دقت کردید اسم مراسم یادم رفت؟مراسم vmas که فرداس.
بعضی وقتا یه اتفاقایی می‌افته که بعدش دیگه هیچی مثل قبل نمیشه...
مثل یه گسل بزرگ بعد از زلزله. مثل سوختن یه جنگل، مثل شکستن یه سد و سیلی که هست و نیست آدمی را با خودش ببره. این وقتا به خودت میای و میبینی هیچی برات نمونده الا یه احساس سوزش شدید توی قفسه سینه‌ت، احساسی مثل جای دشنه در قلب، اون هم از عزیزترین کس.
اینجور وقتا کمر آدم می‌شکنه دیگه نمیتونه رو پاش وایسه. 
بیدار کردن دخترا توسط پدر
عزیزم،  عروسکم،  پاشو ببین خورشید خانم اومده بهت صبح به خیر بگه پاشو قربونت برم
 
بیدار کردن پسرا توسط پدر
لنگ ظهرهپاشو دیگه لندهور. مرده شور خرناستو ببرهخواب به خواب بری ان شاالله
به احترام مظلومیت پسرا، یک دقیقه سکوت
هیچی نیست که دوای درد بی درمون رخوت و ملال بشه. میم حق داره و صادقانه هم گفته من نیاز دارم یکی باشه جذبم بش، یکی باشه که باهاش در ارتباط باشم. واقعیت تلخ یا هرچی راه خودش رو میاره. میم ازم خسته نیست اما عادی شدم و کافی نیستم. رخوت زندگی رو نمی‌تونه با من بشوره، و من هم. خب چه باید کرد؟ به نظرم باید بپذیریم و تسلیم بشی. باید بپذیریم و کنار بیای با ماجرا. اون دیگه یک ماهیه. هرچی سفت‌تر بگیری سریع‌تر لیز می‌خوره و می‌ره. و از طرفی هم اون آدمه و یکبا
جمعه یه تونله تا چشم باز میکنی ذهنت شروع میکنه به تصویرسازی پیش خودت حساب میکنی الان چه سالی هست من چندسالمه امروز چندمه چه ماهی هست از در اتاق که بیرون میری قرار هست کیو ببینی چه صدایی بشنوی کی سفره صبحونه رو پهن کرده عطر چایی و صدای سماور قرار تو رو به چه زمانی ببره کی قراره بغلت کنه ... جمعه یه تونل بدون چراغه که حسابی قراره کش بیاد
سرم بدجوری درد می‌کنه . احساس خیلی بدی دارم . ازینجا خیلی بدم میاد. اینجا ینی این اتاق و کلا این... کلا این مکان. همه ی آدما خائنن.بلااستثنا همه خیانت میکنیم. اصلا تو خونمون ـه. موضوع خیانتِ معروفی که ممکنه بین دوتا زوج که تو رابطه ان رخ بده،نیست. کلا مدلای مختلف رو میگم. نمی‌دونم قضیه چیه. اصن می‌دونی حتی موضوع فقط خیانته نیست. موضوع می‌تونه حتی خیلی تهوع آور تر بشه. بدترش اینه که اون آدمه پناه ببره به کلمات. پناه ببره به کلمه و بگه که خیانت به ت
مادر، خودش میدونه که هیچکس تو دنیا، مهربونتر از خودش نسبت به بچش نیست... واسه همین دلش قرار نمیگیره که امورات بچه رو به کسی واگذار کنه! دوست هم نداره که بچه واسه رفع نیازاش به غیر از خودش پناه ببره...
خدایا!
ما تنهاییم، جز تو کسی رو نداریم...
 هیچکس اندازه ی تو، غصه ی ما رو نمیخوره... 
خوب میدونیم که به کسی غیر از خودت واگذارمون نمیکنی ... خودت پناهمون بده...
یکی از بهترین راههایی که می تونه به شما آرامش بده و اعتماد به نفس شما را بالا ببره آموختن زبان خارجی است
هم باعث می شه آلزلیمر نگیرید. هم اگه بخواهید جایی استخدام بشید یا به کشور دیگری برید به هر دلیل براتون یک امتیاز محسوب می شه
پس توصیه می کنم حتما حداقل دو زبان را یاد بگیرید. 
در دنیای جدید کسانی موفق تر هستند که زبان های بیشتری بلد باشند
یکی از مهم ترین مزیت های دیگرش هم اینه که در فرهنگ و سبک زندگیتون هم بسیار موثر خواهد بود
برای شما هم پیش اومده که بیدار بشید صبح و موبایل چک کنید و وسطش خوابتون ببره؟
دیشب خوابم نمی برد از غم و غصه. صبح که بیدار شدم رو تخت داشتم گوشیم رو چک می کردم. حالم خوب بود برعکس دیشب. انگار صبح با خودش کلی طراوت و تازگی و رفرشی اورده بود. گفتم بزار به تلافی دیشب بخوابم دوباره. این بار وسط گوشی چک کردن خوابم نبرد، از قصد خوابیدم دوباره. با کلی روحیه خوب که انرژی منفی دیشب از بین بره. خیلی خوب بود. امتحانش کنید.
 
 
وقتی کسی از افسردگی حرف میزنه ، وقتی اونقدری محتاج شده که اذعان میکنه که حالش واقعا بده، چرت ترین چیزی که میشه بهش گفت اینه که : از زندگیت لذت ببر. مطمئنن اون آدم قبل از اینکه نیاز باشه کسی بهش یادآوری کنه بارها و بارها خواسته از زندگی لذت ببره و هزارتا راه هم امتحان کرده . با گفتن این حرف فقط حالش بدتر میشه. فقط تو ذهنش میاد که وقتی همه میتونن ، چرا من نمیتونم از این چیز نحسی که بهش دچارم لذت ببرم ؟ 
 
نمیدونم که اینبار میتونم از این تاریکی بگ
دلوم خیلی چیزا میخواد : 
.
.
.
.
.
خیلیه نمیدونم از کجاش شروع کنم!
اجالتا پاشم تمیزکاری رو تمومش کنم بعدش برم بند و بساط تخته شاسی و کتاب طراحی رو بیارم بچینم چندروزه دلم میگه برم بیارمش ممکنه فکر و خیال هامو یادم ببره.
کاش فنی حرفه ای دوره های دولتی خیاطی داشت خیلی دلم میخواد کامل یاد بگیرم صفر تا صدشو و یه مانتوی مشکی برای خودم بدوزم!
دلم سنگینه از حرف های نگفته از حق های گرفته نشده از بی عدالتی ها از جنگ با آدم کر و کور.
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام اخه مگه چندتا دل تو سینه ی یه نفره با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
ahang akhe mage chandta del to sine ye nafare
دانلود آهنگ اخه مگه چند تا دل تو سینه ی یه نفره (کیفیت اصلی و رایگان)
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
اون شب باد میزد لای اون موهات کی تورو قد خودم میخواست
کی تورو قد خودم میخواد
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چ
 
فرق بین مردای قدیم و جدید: قدیمترها لحن مردها: گستاخی مکن زن! طعام را بیاور امــا اکنون : عسلم امشب ظرفا نوبت منه یا تو من نمیگم زن بشینه خونه ظرف بشوره ، خب پاشه تو خونه ظرف بشوره ! یه همچین آدمه دموکراتیم من اینا که یه تار موی همسرشون رو به یه دنیا نمیدن ، اگه همونو تو غذا پیدا کنن ؟؟؟؟؟؟؟ صداتونو نمیشنوم ؟! پشت هر مرد موفقی… بالاخره یه روز میخاره ! که هیچ زنی هم نمیدونه دقیقا کجاشه چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم !؟ ۱- در خوردن غذا ب
دختر من و میم هی هربار فکرامونو سر هم میذاریم
چجوری مامانمو راضی کنیم بریم یزد پیششهر بار به یه مشکل برمیخوریمـ
حالا لازم بود من پسر بودم این سوسول بازیا چی بود.راحت میرفتم پیش رفیقم! حالا این بار گفتیم خودش بیاد منو ببره
نمیدونم..خدایا منو به کویرت برسون
حقیقتا من یک نفر نیستم 
چهار نفرم در یک جسم نیمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد
سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.
 برای علاقه هایی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.
دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.
اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی
حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تر
گفته بودم گلوم درد میکرد، خب؟ از آلودگی بود. دیروز بیرون نرفتم خوب شد. شیر و مایعات و شلغم هم خوردم البته! :)
بعد اینکه امروز تعطیل شد امتحان ندادم :)) دیشب رو به یمن تعطیل شدن امروز جشن گرفتم و دو تا فیلم دیدم! 
امروزم صبح پاشدم اومدم اینجا درس خوندیم و گزارش کارمو کامل کردم... و زمان که چقدر سریع گذشته تا الان!
همین دیگه
الان زرافه خوابه. منتظرم پاشه منو ببره، یا خودم برم اگه خیلی دیر نشده باشه.
سلااااااااام سلااااااااام سلااااااام سلاااااااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که شاه گل اینا سه روز بود نظر .آباد بودند و روز اول حیاطو موزاییک کردند روز دوم و سوم هم خرده کاریها رو انجام دادند و دیروز دیگه ساعتای پنج اینجورا کارشون تموم شد و سوارشون کردیم و بردیم گذاشتیم دم خونه شون و خلاصه کارای بنایی خونه تموم شد و موند یه گچ کار بیاد سوراخ سمبه هارو ببنده و بعدشم یه نقاش بیاد در و پنجره ها و دیوارارو رنگ بزنه تا کار کاملا تموم شه
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره از هوروش بند با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang az on shabi ke to rafti man chesham be dare az Hoorosh Band
دانلود آهنگ از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره هوروش بند
باز خوابم برد تو ساحل چشمای روشنت
تو فکر خودم بازم میام به دیدنت
بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم
کی تورو با کسی عوض کردم تو نکن از تو دلت پرتم
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوا
خستگی بعد از تمرین و باشگاه از لذت بخش ترین خستگی های دنیاست
خستگی که کلی حس خوب و انرژی خوب بهت منتقل میکنه
حس اینکه مفید بودی
حس اینکه یه کار مثبت انجام دادی برای خوب شدن حال خودت
حس پیشرفت
حس سلامتی
و مجموعه ای از حس های خوب که احتمالا برای هر شخصی متفاوت باشه
و چقدر لذت بخش تره که بعد ازخوردن ناهار دلت میخواد با خیال راحت و بدون هیچ دغدغه ای دراز بکشی و یه کتاب دستت بگیری (در اینجا بنده در حال مطالعه 4 اثر فلورانس هستم) و شروع کنی به خوندن و ک
میدونی حس میکنم باید یه چیزی بگم...یه چیزی بنویسم...یه چیزی تو گلوم شبیه یه غده داره هی بزرگ و بزرگ تر میشه و بعد شکل غم تو چشمام خودشو نشون میده...حس میکنم باید حرف بزنم،اونقدر حرف بزنم که اشکم سرازیر شه و بشوره غم توی چشامو....میدونی من خودمو میشناسم،وقتی جلوی آینه می ایستم میفهمم که چند وقتیه هیچ برقی تو چشام نیست...بهم میگفتی وقتی میخندم چشامم میخنده...اما ببین...چند روزیه که چشام نمیخنده....نمیدونم چرا ته نوشته هام همش باید به تو ختم شه...شاید چو
این یک هفته برای من هفت سال گذشت، هر شب کابوس می‌دیدم، به حول و با عرق سرد از خواب می‌پریدم مدتی غلت می‌زدم و به زور چشمام رو می‌بستم تا دوباره خوابم ببره اما باز کابوس. سختی‌ش این بود که هیچ‌کس نباید از حالم خبردار می‌شد. بنابراین باید ظاهرم و کارام کاملا عادی می بود. چقدر سخته درونت آشوب باشه اما بخندی و هرکس پرسید خوبی؟ بگی خوبم.
حالا بعد از یک هفته دلشوره‌ام بیشتر شد. امیدوارم خیر باشه. 
«آخرین رویای فروغ» اثر سیامک گلشیری.
فروغ زن مسنیه که بیماره و رو به مرگ. در آخرین روزهای قبل از مرگش از نوه‌ش خواهش میکنه تا اونو به شمال ببره و همه اعضای خانواده رو هم دعوت کنه.
یه فیلم ایرانی به تمام معنا بود :| خیلی بد بود بنظرم ..

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها