نگم براتون این یه هفته ای یعنی چقدر با بدو بدو گذشت....
حسابی دنبال کارای دفترمون بودیم....اولین مشتری رو راه انداختیم....باز عصرش یه مشتری دیگه زنگ زده بود و رفته بودم دفتر و بعدش دنبال بابا که یهویی همکلاسیم پیام داد که باید پروپوزال رو تا چهارشنبه برسونیم دانشگاه به جلسه ی شورا اگرنه تمدید میخوریم!!!!! یعنی نمیدونین چه بلایی سرم اومد.....با آه و فغان رسیدم خونه....حالا همون شب یه قرار با یکی از همکارا هم داشتیم که مادرش توی ساختمون ما بیمه داشت و م
درباره این سایت